هنگامی که از فرزندخواندگی سخن به میان می آید نخستین موضوعی که توجه همگان را به خود جلب می کند مشکل زنان و مردانی است که با آرزوی فرزند در هزار توی قوانین و مقررات گم می شوند و چه بسیار زنان و مردانی که دست خالی باز می گردند و تنها زخم هایی به جان می خرند که در پیچ و خم اداری بر روح و عاطفه آن ها نقش بسته است.
آری سرگذشت آن ها بسیار دردناک است، اما کم نیستند زوج های نازایی که از راه های غیرقانونی مانند خرید بچه و… به خواسته خود می رسند و اگر هم آنقدر مومن و معتقد باشند که راه غیرقانونی در پیش نگیرند و راضی شوند به همان قوانین خشک و سخت مصوب سال 53، تنها آسیب دیدگان این داستان خواهند بود و سرانجام اطرافیان آن ها از غم و غصه شان مکدر خواهند شد.
اما قربانیان واقعی این قوانین خشک و سخت چه کسانی هستند؟ زن و مرد نازایی که به هزاران امید پای در شیرخوارگاه ها می گذارند یا کودکانی که شانس داشتن خانواده ای خوب و سالم را ندارند و به دنبال آن آرزوی زندگی مانند یک شهروند عادی در جامعه را به دست فراموشی می سپارند.
کودکانی که به دلیل بدسرپرست بودن نمی توانند حضور در کانون گرم و صمیمی خانواده را تجربه کنند و پیش از این که تعاملات ساده اجتماعی را بیاموزند با کوله باری از تنهایی پای در مراکز نگهداری از کودکان بی سرپرست و بدسرپرست می گذارند.
کودکانی که حتی آنقدر خوش شانس نیستند که بی سرپرست باشند تا بتوانند به عنوان فرزندخوانده راهی خانه ای مشتاق بچه شوند و از امنیت زندگی خانوادگی برخوردار شوند. آن ها عنوان بدسرپرست را یدک می کشند و همین کافی است تا از آغوش پر مهر مادر، تکیه گاهی استوار به نام پدر و آموزش های صحیح و سالم محروم شوند و محبت و آموزشی را تجربه کنند که با وجود تلاش مربیان هرگز نمی توانند نیازهایشان را مرتفع کنند، به طوری که با ورود هر غریبه ای به اتاقشان محبت را از وی تمنا می کنند و در دل هزاران بار از خدا می خواهند آن ها پدر و مادرشان باشند.
واقعیت دردناک این است که بیش از سه چهارم کودکان تحت سرپرستی بهزیستی کودکانی هستند که به دلیل داشتن سرپرست بی صلاحیت، محکوم به اعدام یا زندان های طولانی و یا مشکلات اخلاقی خاص، راهی مراکز نگهداری بهزیستی شده اند.
کودکانی که دارای پدر و مادر یا جد پدری یا همه آن ها هستند اما سرپرستان قانونی آن ها براساس موارد تصریح شده در قوانین فعلی کشور با بروز عواملی همچون زندانی شدن، اعتیاد یا … شرایط نگهداری فرزند خود را ندارند، اما مقام قضایی با علم به ناتوانی و بی کفایتی ولی قهری حق سرپرستی کودک را از وی سلب نمی کند.
طبق ماده 11875 قانون مدنی، هرگاه ولی قهری منحصر، به واسطه غیبت یا حبس یا هر علتی نتواند به امور مولی علیه رسیدگی کند و کسی را هم از طرف خود معین نکرده باشد، حاکم، یک نفر امین را به پیشنهاد مدعی العموم برای تصدی و اداره اموال مولی علیه و دیگر امور راجع به او موقتاً تعیین خواهد کرد.
در این طرح سازمان بهزیستی با هدف سرپرستی و مراقبت از کودکان در کانون خانواده، براساس رای و نظر دادگاه سرپرستی کودک را به صورت موقت به خانواده متقاضی می سپارد. البته تبصره ای در این میان وجود دارد و آن این که اگر والدین یا قیم کودکی بدسرپرست در مدت زمان 3 سال برای سرپرستی وی مراجعه نکنند، این کودک شرایط فرزندخواندگی به صورت دائم را خواهد داشت اما در عمل این تبصره هم دردی را دوا نمی کند زیرا بیشتر خانواده ها، متقاضی کودکان زیر یک سال هستند.
دوره انتظار 3ساله این کودکان، شانس داشتن خانواده را از آن ها می گرفت. البته در لایحه تصحیح قانون فرزندخواندگی این مدت به 2 سال کاهش یافت. مصطفی آب روشن، عضو انجمن جامعه شناسان ایران می گوید: متاسفانه واگذاری کودکان از بهزیستی و شیرخوارگاه به متقاضیان فرزندخواندگی به دلیل وجود قوانین و دستورالعمل های سختگیرانه به سختی صورت می گرفت.
نکته مهم و قابل تامل این است که انتقال کودک از بهزیستی به متقاضیان فرزندخواندگی باید در زمان خاص خودش انجام شود که متاسفانه به علت قوانین دست و پاگیر و کندی روند تصویب لایحه حمایت از کودکان، منجر به این می شد سن کودکان بالارود و شانس زندگی در کانون گرم خانواده را از دست می دادند.
لازم است بگویم که روند اجتماعی شدن در بهزیستی که دارای ساختاری رسمی و تابع نظمی دستوری است، نه تنها خلاعاطفی کودکان را پر نمی کند بلکه عواطف و احساس کودکانه در آن فرصت رشد پیدا نمی کند و بر این مبنا این افراد در بزرگسالی با خوردن برچسب های ناشایست و احساس بی هویتی، در سلسله مراتب اجتماعی در مرتبه فرودستی قرار می گیرند.
گفتنی است که بهزیستی و شیرخوارگاه با وجود رعایت استانداردهای لازم بایستی به عنوان مکانی موقت برای نگهداری کودکان تلقی شود نه دائمی! چرا که کودکان در روند رشد طبیعی شان احتیاج به والدینی دارند که تعلق خاطر را در آن ها به وجود بیاورد. احساس تعلق کردن به خانواده می تواند احساس ارزشمند بودن و هدفدار بودن را در کودکان ایجاد کند، عزت نفس را در آن ها رشد دهد و باعث شود حس مسئولیت پذیری و خودآگاهی در آنان تقویت شود.
مصطفی فروتن، روانشناس و پژوهشگر علوم رفتاری می گوید: زندگی کودکانی با گذشته مشابه در کنار یکدیگر باعث می شود آن ها همواره با دیدن یکدیگر خاطرات تلخ گذشته را تداعی کنند و به صورت نسبی در یک فضای مجازی زندگی را ادامه دهند. درست است که مراکز نگهداری از کودکان بی سرپرست بهزیستی مکان مناسبی برای آموزش و پرورش است، اما کودکانی که در آنجا زندگی می کنند همیشه در انتظار آینده ای نامعلوم هستند. برای مثال شرایط سخت اقتصادی گنجانده شده در قانون فرزندخواندگی ضعفی بزرگ بود، زیرا خانواده های بسیاری بودند که به سختی و با فقر زندگی می کردند اما همواره فرزندانشان را حمایت می کنند و در بسیاری موارد نخبگانی را به جامعه تحویل می دهند که در خانواده های مرفه کمتر دیده می شود. قانونگذار می تواند بسته های مالی حمایتی برای خانواده های فقیر سالم در نظر بگیرد و به جای سختگیری، شرایط فرزنددارشدن خانواده های فقیر را تسهیل کند.
در چنین شرایطی، هنگامی که به نقش مهم و اساسی خانواده ها اشاره می شود هیچ موردی حتی تلاش های شبانه روزی مسئولان و مددکاران مراکز شبانه روزی و هزینه های هنگفت این مراکز نمی تواند جایگزین مناسبی برای خانواده باشد.
حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان بهزیستی بر این باور است نخستین دلیل عدم استقبال از طرح امین موقت نگرش ها و باورهای فرهنگی مردم است. وی در این خصوص گفته: حس مالکیت در جامعه ایرانی قوی است و مردم خیال می کنند حتماً باید صاحب مادام العمر یک کودک شوند و به همین دلیل مایل نیستند کودکی را که می دانند پس از مدتی از آن ها جدا می شود و به خانواده اولش بر می گردد بپذیرند. به عبارت دیگر آن ها یک کودک را شش دانگ می خواهند!
وی در ادامه چنین گفت: بسیاری از خانواده ها مایلند هویت یک کودک و حتی نام خانوادگی او را که قرار است وارد کانون خانواده شان شود تغییر دهند و او را به تملک خود درآورند. در حالی که چنین کاری درباره کودکان بدسرپرست عملی نیست.
دلیل دیگر این بی علاقگی، ناآگاهی مردم نسبت به تکالیفشان در ازای این کودکان است.
مصطفی فروتن پژوهشگر علوم رفتاری بر این باور است که نیاز کودک به تعلق روانی یکی از مهمترین نیازهای انسان است. اگر کودکی به صورت موقت به فرزندخواندگی سپرده شود در مرحله نخست، احساس تعلق روانی را از دست می دهد، احساس بی اعتمادی در وی ایجاد می شود و این حس باعث می شود خود را عضوی از آن خانواده نداند و همیشه فکر می کند مهمان آن ها است و باید روزی برود.
درواقع یکی از مشکلات سرپرستی موقت ایجاد ترس از رفتن و جدایی است و این ترس هم در کودک و هم در پدر و مادرخوانده دیده می شود.
کودکان بدسرپرست یک بار به شدت آسیب دیده اند و نباید دوباره آسیب ببینند. متاسفانه قوانین خشک و دست و پاگیر به بچه و خانواده اجازه سازگاری نمی داد. درست است که این حق هر انسانی است که راجع به هویتش و واقعیت های زندگی اش همه چیز را بداند اما چه زمانی و چگونه باید یک کودک را آگاه کرد؟
نحوه آگاه سازی کودکان و زمان آن بسیار مهم است. هنگامی که پسربچه یا دخترکی 7 یا 8ساله متوجه می شود نام خانوادگی اش با نام خانوادگی فردی که پدر صدایش می کند یکسان نیست دوران کودکی اش را چگونه سپری می کند؟ بی تردید او دوران کودکی اش را با پراکندگی های فکری سپری می کند و همیشه سنگینی الفاظی چون فرزند سرراهی، بچه بهزیستی و… را به دوش خواهد کشید و همیشه منتظر روزی است که پدر و مادر واقعی اش بیایند و او را با خود ببرند.
متاسفانه بسیار دیده می شود هنگامی که اعتماد به پایداری یک رابطه از بین می رود زمینه بروز بزه و جرم به راحتی ایجاد می شود.
وقتی کودکی بداند ممکن است روزی زندگی مرفه و سالم خود را از دست بدهد به دنبال جایگاهی محکم برای آینده خود می گردد و در این مسیر ممکن است مرتکب اشتباهاتی شود.
یک لبخند گاهی مسیر زندگی انسان را از تباهی به درستی تغییر می دهد. درحالی که حضور در کنار منبع آسیب حتی اگر پدر و مادر باشد، زندگی کودک را تباه می کند. بنابر این باید شرایطی برای کودک ایجاد شود تا با فضای تلخ زندگی قطع رابطه کرده و به خانواده ای سالم بپیوندد.
اما متاسفانه مشکلات به همین جا ختم نمی شد. قوانین و مقررات امین موقت هرچند نسبت به فرزندخواندگی دائم
آسان تر است اما بازهم این فرایند بسیار سخت و زمان بر است و بسیار دیده شده با وجود راضی شدن خانواده ای برای سرپرستی موقت یک کودک بازهم به دلیل بعضی پیچیدگی ها و ابهامات قانونی و برداشت های متفاوتی که از مفاد قانونی وجود دارد، زمان واگذاری آنقدر طولانی می شود و آنقدر به خانواده ها سخت گرفته می شود تا آن ها عطای پذیرفتن موقت کودکی را به لقایش ببخشند و به دنبال زندگی خود بروند و تلاش های مسئولان پرتلاش بهزیستی هم بی نتیجه می ماند.
روزنامه ایران، شماره 5527