تحلیل شوک :
مصطفی فروتن، روانشناس
«کوزهگر از کوزه شکسته آب میخورد» در توصیف این ضرب المثل بیان میشود چرا کسی که خود توانمند و قدرتمند است میتواند برای دیگران امکانات و شرایط مناسب فراهم کند اما وقتی همان موضوع برای خودش رخ میدهد دست روی دست میگذارد و رفتاری مغایر عملش با دیگران انجام میدهد که نتیجه و سودی برایش ندارد. در آسیب شناسی این ماجرا 5 دیدگاه وجود دارد. به عنوان نمونه فرد روانشناسی خود به جایی میرسد که مجبور به طلاق میشود، اطرافیان نیز از وی توقع چنین رفتاری را ندارند و وی را مورد سرزنش قرار میدهند اما باید به مواردی نیز توجه کرد. در دیدگاه نخست شاید فرد متخصص در تشخیصهای تخصصیاش طلاق را راه بهتری از ادامه دادن دانسته و سپس با علم و آگاهی این راه را برگزیده است.در دیدگاه دوم نیز بیتوجهی به حال فردی است. به این صورت که افراد معمولاً نگاهشان از درون به بیرون است یعنی اصولاً آنها کور خود و بینای دیگران هستند و گاهی به حدی درگیر مشکلاتشان میشوند که نمیتوانند به صورت فنی آموزش ببینند و در خود هیپنوتیزمی سیر میکنند مثلاً فردی با علم به اینکه میداند همسرش دچار سوءظن و بدبینی است با عملش باید کمتر حساسیت او را برانگیزد اما وی به قدری به رفتارهایش ناآگاه است که حتی آموزشهایش برای خودش جایی ندارد و برعکس رفتاری انجام میدهد که به شکاکیت بیشتر همسرش دامن میزند که در این رابطه نیز پروندههایی را در دادگاهها مشاهده میکنیم.
سومین دیدگاه آسیبشناسی چنین بیتوجهیهایی این است که معمولاً هر درمان و جابهجایی کمیسخت است همین سختی درمان باعث میشود خود افراد به اصطلاح کوزهگر ترجیح دهند به دلیل سختی آن کار را که باعث بهبودشان است انجام ندهند.
در رویکرد چهارم نیز در مقولههای درمانی در روانشناسی هیچ وقت در رابطه با افراد نزدیک و نخستین حلقه ارتباطی نمیتوان درمان خوبی را انجام داد که این امر به اشتراک نقشهای والد و والده برمیگردد. به عنوان مثال خانم روانشناسی برای بهبود روابط با همسر و خانوادهاش به آنها نکات آموزشی را ارائه میدهد اما اطرافیان با مخالفت رفتار وی میگویند مگر ما هم مراجعهکننده و بیمار تو هستیم و همین عدم باور مشکلاتی را ایجاد میکند که افراد نتوانند خودشان موفق عمل کنند. رویکرد پنجم نیز به رفتارها و لجبازیهای کودکانه بر میگردد که افراد در حوزه فعالیتهای خودشان و عمل کردن به آن در زندگی شخصی خود و در مواجهه با بروز مشکل میگویند هرچه باداباد و براساس همین لجبازی بچگانه و توجه به کودک درونشان رفتار درستی را انجام نمیدهند.
در این رابطه نیز افرادی که در بیرون ماجرا قرار دارند و شاهد رفتارهای فرد متخصصی هستند که خودشان دچار همان مشکلند و نمیدانند چه کنند برخوردهای متفاوتی به وجود میآید.