مصطفی فروتن، روانشناس
یک انسان صرف نظر از عوامل ژنتیکی، محیطهای آموزشی و همسانان که نهایتاً منتج به تکوین باورهای رفتاری و شخصیت وی میشود، هنگام ورود به مراحل مختلف زندگی موظف است اصول هر مرحله را بیاموزد. پیش فرض ورود به مرحله ازدواج ( آن هم در عصر صنعتی ) داشتن بلوغ اجتماعی است و اغلب افراد در سنین 18 سالگی به بعد به ازدواج بطور جدی فکر میکنند. به طور مثال در صورتی که بخواهیم به شهر یا کشوری برویم که تا قبل از این بدانجا نرفتهایم، قطعاً به دنبال کسب اطلاعات از افراد مطمئن، تهیه نقشه راه، ورود محتاطانه و… هستیم. اگر آن محل دارای اقلیم متفاوتی باشد حتما متناسب با آن پوشش لازمه را پیشبینی میکنیم و اگر نهایتاً نیاز بـــه زبان آموزی جدید داشته باشیم به این امر توجه میکنیم. ورود به شهری بدون داشتن نقشه راه چقدر مشکل زا خواهد بود؟! پس پیشنهاد میشود جوانان با بهرهبرداری از نظام علمی و کارشناسی شده نسبت به فراگیری مهارتهای لازمه زندگی اقدام کنند. به طور مثال وقتی کفشی میخریم که کوچکتر یا بزرگتر از سایز پایمان است، هر چقدر آنرا پیش کفاش ببریم، قالب بزنیم، پشت پاشنه را بخوابانیم و از این دست اعمال انجام دهیم، بازهم آن کفش بخوبی یک کفش اندازه پا نخواهد بود. وقتی انتخاب درستی نداشته باشیم، هر چقدر هم روی موضوعات تمرکز کنیم، مهارت آموزی کنیم و… بازهم ممکن است تأثیر لازمه را در زندگی خانوادگی نتوانیم تولید کنیم. (توجه به عوامل تولید خشونت). به عنوان مثال شخصــــی که بنا بر اقلیمی متفاوت به ازدواجی درمیآید که در آنجا خشونت نوعی ارزش محسوب میشود چه میزان انرژی و توان لازم است تا بتوان حس امنیت و رضایت را در خانواده ایجاد کرد؟پس شایسته است همه افراد چه زن و چه مرد به متغیرهای متناسب پیش از ازدواج توجه کامل و کافی داشته باشند تا درگیر مشکلات آتی نشوند.
والدین با آموختن شیوههای صحیح فرزندپروری میتوانند از بروز گرفتاریهای فرزندان در روزهای آینده (زندگی زناشویی) تا حد معناداری پیشگیری کنند. پیشگیری از ایجاد خشونت برای دیگران و آموختن مقابله مؤثر با افراد پرخاشگر فقط یکی از فواید فرزندپروری قاطع است. هزاران فایده دیگر در تربیت اصولی فرزندان وجود دارد که در بحرانها و بالا و پایینهای زندگی فردی و اجتماعی آنها، نقش خود را نشان میدهد. پیش از آنکه به ضرورت مهارتآموزی توسط والدین اشاره کنیم باید به طور مستقیم و بارز به آن دسته از والدینی که براساس بایدها و به دور از منطق برای ازدواج فرزندانشان تصمیم میگیرند تذکر داده شود. شاید انتخاب شریک زندگی برای فرزندان را بتوانیم با اجبار پیش ببریم اما خوشبختی آنها هرگز در دستان ما نخواهد بود.واقعیت این است که بسیاری از والدین میخواهند ولی نمیدانند و بسیاری نیز نمیتوانند. بدین ترتیب توصیه میشود خانوادهها در کنار تمامی زحمات ارزشمندی که انجام میدهند مهارتهای لازم برای فرزندپروری اصولی را مدنظر قرار دهند و با کمک مشاور و متخصص از معضلات جدی زندگی فرزندانشان در آینده پیشگیری کنند.