فقط افراد بدون سلامت روان دست به چنين كاري ميزنند
آسیب های اجتماعی, اجتماعی, خانواده
2,127 Views
خودکشی به عنوان یکی از شاخصترین تبعات افسردگی و فقدان معنادار اعتماد بهنفس اتفاق میافتد. در بخش علل خودکشی در ملأعام چند دستهبندی وجود دارد؛ اثرگذاری موادمخدر و محرك، بیماریهای روانی و اختلالات خلقی، بيماريهاي فيزيكي صعبالعلاج و افسردگيها. خودكشي در ملأعام با دو رويكرد انجام ميشود؛ يكي جلب توجه كه خود همين دو قسمت است، حالت اول گروهي براي تحريك كردن فرد خاصي است (مثل شكست عشقي يا رابطه عاطفي) حالت دوم بحث اجتماعي بودن. كساني كه كاهش اعتماد به نفس دارند سعي ميكنند كاري كنند كه مورد توجه قرار گيرند و به هر صورت يكي از نظريات بزرگ اعتراض و اعلام آن است. خودكشيهاي اينچنيني در پاسخ به ناكاميهاي بزرگ، بعضا اجتماعي يا عاطفي است، اعتراض به رويكردهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه. كساني كه دست به چنين كاري ميزنند، دو بحث مطرح ميشود. يكي اقدام به خودكشي و ديگري خودكشي منتج به نتيجه. كساني كه اقدام به خودكشي ميكنند درواقع سعي دارند توجه ديگران را جلب كنند تا جلويش را بگيرند. مثل كسي كه ميخواهد خودش را از طبقه اول ساختمان به پايين پرت كند. اگر خودكشي منتج به نتيجه يعني خودكشي موفق انجام شود تبعاتي كه به بار ميآورد، بسيار جبران ناپذير است. اين اتفاقات باعث بياعتمادي و ترس عموميميشود. از طرفي وقتي خودشكي در ملأعام رخ ميدهد عموما از طرف كساني است كه زورشان به جايي نميرسد و بيشترين مورد خطابشان دولت و دولتمردان هستند. اينها همان كساني هستند كه دست به خودكشي و اعتصاب ميزنند. فرد دچار ناتواني در به دست آوردن نتيجه مطلوبش بوده و افراد با سياستهاي خاص به دنبال اين هستند كه خودشان را بيشتر مطرح كنند. يك فرد اگر سلامت روان داشته باشد در اعتراض به مشكلات اقتصادي و اجتماعي دست به خودكشي نميزند. اعتراض زماني مطرح ميشود كه همه راهحلهاي منطقي آن اتفاق پيموده شده باشد آنوقت نوبت اين ميرسد كه طرف با زندگياش با آن اتفاق مبارزه كند.