بدگویی یا غیبت جزو خرده فرهنگها و رفتارهای نادرست اجتماعی است که متأسفانه امروزه در هر جامعهای به چشم میخورد. این در حالی است که بدگویی و صحبت کردن در مورد کسی که در جمع حضور ندارد تا از خود دفاع کند در همه ادیان نفی شده و در علم روانشناسی نیز بسیار قبیح شمرده شده است. این پدیده مذموم مربوط به جنس یا صنف خاصی نیست و هم زنان و هم مردان به آن میپردازند اما ریتم و ظاهر آن در این دو گروه متفاوت است.
در مورد غیبت شاید از نظر فیزیکی هیچ اتفاقی برای فرد نیفتاده باشد اما از نظر روانی ممکن است چنان درگیر شود که نتواند رفتار هیجانی خود را کنترل کند و مرتکب عملی شود که جبران آن بسختی ممکن باشد.
از مهم ترین دلایل ترویج بدگویی و غیبت ناآگاهی و بیخردی است، برخی باور ندارند که رفتارشان غلط است و اساساً صحبتهای خود را غیبت یا بدگویی نمیدانند.
گروهی دیگر از سر حسادت این کار را انجام میدهند، آنها در رویارویی با حس حسادت خود سعی در تخریب دیگران دارند. در این میان از ضعف و ناتوانی نباید چشمپوشی کرد، بعد فیزیکی ضعف که به واسطه ناتوانی و محدودیتهای ظاهری است گاهی باعث میشود برخی بیدلیل دیگری را تخریب کنند تا بدین وسیله کاستیهای خود را بپوشانند و بعد روانی ضعف ناشی از فقدان عزت نفس و خودباوری است که میتواند منشأ بروز این پدیده ناخوشایند باشد.ترس دلیل دیگری است که بیشتر در محیطهای کار و اجتماعی دیده میشود، معمولاً برای مخفی کردن ترس و وحشت خودآگاه و ناخودآگاه از فردی به بدگویی از وی میپردازند اما برخی با نیت بد و از روی غرضورزی سعی میکنند با تشویش اذهان عمومی به اهداف خود دست یابند.بدگویی و غیبت علاوه بر تأثیرات فردی در روند اجتماعی نیز تأثیرگذار است، مهمترین نتیجه آن در اجتماع انزوای روانی غیبتکننده است. از سوی دیگر غیبت باعث تشدید دلیل به زبانآوردن غیبت میشود و به این ترتیب بیاعتمادی در سطح جامعه اتفاق میافتد و مردم نسبت به یکدیگر بیاعتماد میشوند. بیاعتمادی، انزوا و افسردگی را به دنبال میآورد و ثمره انزوا و افسردگی، کاهش نشاط در جامعه است. در چنین شرایطی با کاهش و افت چشمگیر و معنادار عملکرد اجتماع و افزایش آسیبهای اجتماعی روبهرو میشویم.در بحث راهکار باید بگوییم سه حوزه با این پدیده و خرده فرهنگ نامناسب درگیر است.
متأسفانه علت اصلی این مشکل به نخستین هسته جامعه یعنی خانواده بازمیگردد.
شیوههای تربیت فرزند بسیار مهم است و خانوادهای که خود نیاموخته چگونه میتواند به فرزندش بیاموزد باید آموخته های خود را افزایش دهند. دومین حوزه به خود شخص بازمیگردد. خودشناسی و افزایش عزتنفس، باورها و توانمندیهای خود باعث میشود فرد به تصویرسازی درستی از خود برسد و بتواند هیجانهای خود را بدرستی مدیریت کند.
سومین حوزه مدرسه، اجتماع و گروه رسانههاست. مربیان، نهادهای فرهنگی جامعه و رسانهها میتوانند با آموزش شفاف و صحیح مسیر زندگی افراد جامعه را تغییر دهند.
متأسفانه امروزه با وجود تهیه برنامههای خوب نتیجهگیری از آن بسیار ضعیف است و دلیل آن هدایت نامناسب برنامه است، به عنوان مثال برنامههای آموزشی و راهکارهای فرهنگی صحیحی در صدا و سیما ساخته میشود اما بیشتر این برنامهها در شبکه آموزش که مخاطب کمتری از میان عامه مردم دارد پخش میشود. بنابراین جذب مخاطب در کنار ساخت و هدایت برنامه فرهنگی مؤثر خواهد بود.
http://iran-newspaper.com/?nid=5834&pid=12&type=0